ارزش یک لبخند
ازهرچی یه چی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید، لطفا نظر یادتون نره.ممنون

پيوندها
تنها
رفیق
the stars are nice
دهان
عاشقي جرم قشنگيست به انكارش مكوش
ستارگان خاکی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ازهرچی یه چی و آدرس mahnaz71.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 377
بازدید کل : 33104
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

جاوا اسكریپت

كد ماوس

<
نويسندگان
مهناز

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : مهناز

درشهری٬پیرمردی تنها زندگی می کرد و هیچ کس نمی دانست چرا او تنهاست. پیرمرد صورتی زشت داشت و شاید به خاطرهمین بود که کسی به سراغش نمی آمد و همه از او وحشت داشتند.کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند.قیافه زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد.این زشتی باعث تغییر اخلاق پیرمرد نیز شده بود.اوهم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت.

سالها این وضع ادامه یافت٬تا اینکه یک روز خانواده ی جدیدی همسایه اش شدند. آنها دختر زیبایی داشتند که روزی پیرمرد زشت را دید.دخترک به جای فرار به او لبخند زد. همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر به سزایی داشت. پیرمرد دیگر انتظار دیدن لبخند زیبای او را می کشید.

دخترک هر بار او را می دید٬با مهربانی بیشتری به او لبخند می زد.

چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا این که چند روزی دخترک دیگر پیرمرد را ندید.پیرمرد مرده بود و در وصیتش ٬همه ی ثروت خود را به دخترک بخشیده بود.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: